دوران کودکی شهید در دامن مادری بزرگوار از سلاله زهرا سلام الله علیها و پدری روحانی سپری شد و با تربیت صحیح اسلامی پرورش یافت. عشق به اهل بیت و سید الشهداء و اسلام وجود شهید را لبریز نمود.
شهید محمد علی غلامی در سال 1335 در خانواده ای روحانی، پرهیزگار، شریف و متدین انجدانی الاصل در شهرستان اراک دیده به جهان گشود.
دوران کودکی شهید در دامن مادری بزرگوار از سلاله زهرا سلام الله علیها و پدری روحانی سپری شد و با تربیت صحیح اسلامی پرورش یافت. عشق به اهل بیت و سید الشهداء و اسلام وجود شهید را لبریز نمود. وی تحصیلات خود را در شهرستان اراک به اتمام رسانید. شهید محمد علی جوانی صبور، خوش برخورد، با صداقت، بسیار مهربان و نجیب بود و به مطالعه کتابهای مذهبی مثل قران و نهج البلاغه و همچنین شرکت در مجالس مذهبی علاقه وافر داشت.
شهید در دوران کودکی مادر گرامی خود را از دست داد. و پس از مدتی پدر روحانی گرانقدرش به دیار باقی شتافت. وی در کلیه مراسم و تظاهرات علیه رژیم شاهنشاهی شرکت فعال داشت و بعد از پیروزی، افتخار شرکت در نهاد مقدس اسلامی جهاد سازندگی اراک را داشت و در این نهاد با خواهری متدین از خانواده ای مذهبی دوستدار اسلام ازدواج نمود.
همسر گرامی شهید در این رابطه می گویند:
ازدواج ما واقعاً استثنایی بود به جهت اینکه با هدفی مقدس، پیمان زندگی می بستیم و این الگویی بود برای دوستان و اقوام.
تنها ملاک انتخاب ما ایمان به خدا و کسب تقوای الهی بود و بس. موقعیت شغلی و توجه به مسائل مادی در این انتخاب معنائی نداشت. مراسم بسیار ساده و مهریه فقط یک جلد کلام الله مجید بود و مبلغ یکصد تومان وجه نقد. شهید علاقه زیادی به مطالعه و خرید کتاب داشت و تنها سرمایه شهید کتابهای باقیمانده ایشان است. پس از گذشت یکسال از ازدواج، خداوند دختری به ما عطا فرمود به نام مهدیا؛ شهید به جهت اینکه مادرش را در طفولیت از دست داده و مشکلات و سختی های فراوانی را تحمل نموده بود، علاقه عجیبی به دختر و زندگی شیرینمان پیدا کرد. من فکر نمی کردم که او بتواند از فرزند دلبندش و همسرش برای همیشه جدا شود، تنها عشق به خدا و رضایت او بود که این امر را آسان نمود.
با آغاز جنگ و ندای هل من ناصر خمینی کبیر شهید محمد علی لبیک گو شد و در روز 23 ماه مبارک رمضان سال 1361 عازم جبهه های نبرد شد.
و پس از مجاهدت و فداکاری و شجاعت بسیار در مرحله پنجم عملیات رمضان، در منطقه پاسگاه زید عراق به درجه رفیع شهادت نائل شد.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.
فرازهایی از وصیت نامه شهید
همسرم در تربیت فرزندمان مهدیا بسیار کوشش کن و سعی کن او را با قران بیشتر آشنا کنی.
همسر مهربانم.. ولی مهدیا را هیچگاه فراموش نکن از خدا بخواه تا مرا یاری کند تا در این امتحان الهی رفوزه نشوم.
حالات شهید قبل از شهادت از زبان همرزمان
در حالی که بسیجیان در مقر قرارگاه تیپ 17 مستقر بودند، روزها به تمرینات نظامی و آمادگی جسمانی می پرداختند عملیات رمضان در منطقه آغاز شده بود و نیروها برای شرکت در عملیات لحظه شماری می کردند، شب حمله فرا رسید، از صبح همان روز شور و شوق عجیبی بر بسیجیان حاکم بود، همه در حال دعا و نیایش در گوشه گوشه خاکریز ها بودند. صحنه های وداع دوستان با یکدیگر لحظاتی فراموش نشدنی بود. شهید غلامی مرا صدا زد و گفت من و مسعود و محمد رجائی ( خواهر زادهای شهید) هر سه عازم خط و آماده عملیات هستیم و به احتمال قوی یکی از ما به شهادت می رسد در این صورت سعی کن به محض اطلاع با هماهنگی فرمانده گردان اصغر و اکبر رجائی را هم که در جبهه بودند ولی قرار نیست در عملیات شرکت کنند آنان را به اراک بازگردانی، در حالی که چهره شهید غلامی از سوئی آرام و امیدوار به لطف خداوند بود و در لحظاتی که جنگ ایمان و کفر سراسر منطقه را فرا گرفته بود و هیچگونه مانعی در راه برگشت از جبهه برایش وجود نداشت با تمام وجود و قلبی سرشار از عشق به خدا و امام زمان (عج) و نایب بر حقش خمینی کبیر و با قدمهائی استوار عازم خط مقدم جبهه گردید و پس از شروع عملیات و وارد نمودن ضربات سهمگین به دشمن متجاوز، در موانع دفاعی دشمن پلید گرفتار شده و تا آخرین گلوله جنگید و با نثار خون پاک خویش به دفاع از اسلام و میهن اسلامی خویش پرداخت وی در مورخه 05/05/61 در حالیکه به خون غلطیده بود جان به جان آفرین تسلیم کرد.
1399-02-20
نظر شما با موفقیت ثبت شد و پس از تایید مدیریت نمایش داده خواهد شد.