پنجمین فرزند پسر خانواده پا به عرصه گیتی نهاد، شاید همه انتظار فرزندی دختر را داشتند. اما هیچکس آگاه از حکمت بالغه الهی نبود و اینکه این فرزند پسر، خود ذخیرهای برای حماسهآفرینی در فردای اسلام خواهد شد. نامش را به یاد سبط اکبر سردار و سالار شهیدان، حسین ابن علی(ع)، علیاکبر نهادند.
زندگینامه شهید علیاکبر رجائی
امشب ز غمت میان خون خواهم خفت
وز بستر عافیت برون خواهم خفت
باور نکنی خیال خود را بفرست
تا در نگرد که بی تو چون خواهم خفت
وقتی در سحرگاه چهارم ماه مبارک رمضان ۱۳۸۷ هق مصادف با پانزدهم آذر ماه سال ۱۳۴۶ هـ ش، پنجمین فرزند پسر خانواده پا به عرصه گیتی نهاد، شاید همه انتظار فرزندی دختر را داشتند. اما هیچکس آگاه از حکمت بالغه الهی نبود و اینکه این فرزند پسر، خود ذخیرهای برای حماسهآفرینی در فردای اسلام خواهد شد. نامش را به یاد سبط اکبر سردار و سالار شهیدان، حسین ابن علی(ع)، علیاکبر نهادند. از همان کودکی تحت تعالیم اسلامی قرار گرفت و با مبانی مذهب آشنا گردید. بطوریکه در سنین قبل از تکلیف، هیچگاه نمازش ترک نشد و در ایام ماه مبارک رمضان، روزهدار بود. و با شرکت در جلسات قرآن و بحث و گفتگو در کتابخانه فجر مسجد ثامنالائمه شاهرود و ایفای نقش در نمایشهای انقلابی در دوران خفقان شاهنشاهی، خود را برای دوران سخت سالهای پس از پیروزی انقلاب، آماده میساخت. محیط تربیتی مناسب، از او فردی ساده و بیآلایش، خوش برخورد و خوشاخلاق، فعال در محیط خانه و اجتماع و اهل مسجد و دعا و از اصحاب عاشورا ساخت. مساجد قدس و حاجآقاصابر اراک و هیأت عاشقان ثارالله، حضور جاودانه و پر از رمز و راز و عاشقانه و گریهها و مویههای او در عشق به سالار شهیدان و یارانش را فراموش نمیکنند… شهید علیاکبر رجائی دوران دبستان خود را در مدرسه شقاقی شهرستان شاهرود گذراند و پس از آن وارد مدرسه راهنمائی آیهالله طالقانی اراک شد آنگاه به دبیرستان سهمالملک بیات اراک وارد و در رشته اقتصاد به تحصیل ادامه داد. او از سال ۱۳۶۰ و با شروع عملیات فتحالمبین و بازدید از جبهههای جنگ، با جبهه و فرهنگ آن آشنا شد و پس از طی آموزشهای نظامی، به همراه برادران خود در عملیات رمضان(مرحله پنجم) شرکت کرد. بعد از عملیات رمضان، کمتر عملیاتی است که لشکر علی ابن ابیطالب (ع) در آن حضور داشته باشد، و رشادتهای او در آن عملیات را به یاد نداشته باشد. این شهید عزیز با فراگیری آموزشهای کوهنوردی و راپل، خود را برای عملیات چریکی آماده کرد و به همراه همرزمانی چون شهید کاوه نبیری از فرماندهان تیپ ۷۱ روحالله، در عملیاتهای ایذائی علیه دشمن بعثی و همچنین منافقین کوردل در جبهههای غرب و جنوب و فکه شرکت و منشاء فداکاریهای بیشماری شد. عملیاتهائی چون رمضان، والفجر مقدماتی، خیبر، فکه و کربلای یک، حضور او را فراموش نمیکنند. و سرانجام سر خود را بر سرِ پیمان خویش نهاد و در عملیات کربلای یک در منطقه مهران و در تاریخ ۱۵/۰۴/۱۳۶۵ شربت شهادت نوشید. متن وصیتنامه شهید علی اکبر رجائی بسم الله الرحمن الرحیم خدایا، من شمعم و میسوزم تا راه را روشن کنم، فقط از تو میخواهم که وجود مرا تباه نکنی و اجازه دهی تا آخر بسوزم و خاکستری از وجودم باقی نماند. خدایا به میدان مبارزه آمدم و با دشمنان قوی که دولتهای بزرگ پشتیبانشان بودند پنجه درافکندم در حالی که از ضعف مادی خود آگاهی داشتم، اما به اسلحه شهادت مجهز شدم و با قدرت ایمان و عشق به میدان آمدم، عظمت روح را بر فرق ماده کوبیدم و از جان خود گذشتم تا از قید و بندهای مادی آزاد گردم و بتوانم با عظمت روح سخن بگویم، با سوزندگی عشق روشنی بخشم، با برندگی حقیقت به پیش بتازم، با غرش رعد کلمه حق را بر فرق منافقین و ملحدین بکوبم. با اسلحه شهادت به میدان آمدم تا با ابدیت به درجه وحدت برسم، جز خدا چیزی نبینم، جز خدا چیزی نجویم و جز خدا چیزی نگویم و جز خدا تسلیم چیزی نشوم. خدایا، من دلسوختهام، از همه چیز خود دست شستهام و دیگر از کسی و چیزی بیمی ندارم و دلیل ندارد که تسلیم ظلم و کفر شوم و خدا را به طاغوت بفروشم. خدایا، آنروزی که تصمیم به شهادت گرفتم و از همه چیز خود گذشتم و برای اولین بار وصیتنامه نوشتم از همه دردها و غمها آزاد شدم. خدایا، همه روزه به دریای مرگ فرو میروم، در گردابی از خوف و وحشت غوطه میخورم، همه روزه اخباری دردناک میشنوم و به انتظار فجایعی عظیمتر لحظه شماری میکنم. همه روزه طوفان حوادث مرا هر چه بیشتر با خود میبرد و جز یأس و بیم و شکست و تاریکی و خوف و ظلم و کفر چیزی در افق نمییابم. اما ای خدای بزرگ : با اتکا به ایمان تو و با توکل و رضای کامل به فرمان تقدیرت و به خاطر رسالت بزرگی که به دوش ما گذاشتهای و بیاد علی(ع)، بی همتای انسانیت و به راه حسین(ع)، بزرگ شهید عالم خلقت، من گستاخانه و عاشقانه در دریای مرگ شنا میکنم و در طوفانهای حوادث غرق میشوم و با اژدهای مرگ پنجه در میافکنم و با شمشیر شهادت سینه ظلم را میدرم و با اتکا و ایمان به تو در مقابل همه عالم میایستم و با اراده آهنین، جبر زمان را به خاک میسایم. « ببین؛ چگونه در میدان نبرد میخروشم، ببین؛ چگونه به معرکههای خونین فرو میروم، ببین؛ چگونه به گرداب خطر غرق میشوم، ببین؛ چگونه در طوفان حوادث جولان میدهم، ببین؛ چگونه در دریای مرگ شنا میکنم تا به ساحل پیروزی (نجات) برسم.» « چه زندگانی عاشقانهای و چه قربانی زیبائی » من به عنوان وصیت چند جملهایست که مینویسم : ۱٫ پدر و مادرم: من برای شما فرزند خوبی نبودم و حق فرزندی را خوب اداء نکردم پس از شما میخواهم که مرا حلال کنید و از من درگذرید. ۲٫ پدر و مادرم و برادران و اهل فامیل: من را حلال کنید و از همه برایم حلالیت بطلبید و پس از شهادتم هر چه مستحکمتر و پایدارتر به این انقلاب خدمت کنید و همواره پشتیبان و رهرو این رهبر کبیر انقلاب باشید. ۳٫ امت حزب الله: شما هم جنگ را فراموش نکنید و دنبالهرو امام و روحانیت باشید و از کمکهای مالی و جانی هر چند که تابحال دادهاید، از این به بعد هم دریغ نکنید. ۴٫ مادرم : بعد از شهادتم چون رسالت پیام سنگین خون شهداء به دوشت است، پس گریه نکن و زینبوار در مجلسم سخن گو و همچنین پدرم : مانند کوه استوار باش همچنان که استوار بودهای. ۵٫ و اما دوستانم : به شما میگویم که جنگ و انقلاب را فراموش نکنید و بین خودتان برادری و برابری را فراموش نکنید و خدای ناکرده یک وقت مسائل جزئی باعث جدائی و ناراحتی نشود. ۶٫ از غیبت و تهمت جداً خودداری کنید چون منشاء تمام جدائیها و بدبینیها همین مسائل است. ۷٫ مسائل اسلامی را به دقت رعایت کنید و در انجام فرائض اسلامی کوشش کنید. ۸٫ مجالس دعا و عزاداری امام حسین (ع) را حتماً بپا دارید و فراموش نکنید. ۹٫ کمتر شوخی کنید و در نمازهای جماعت و جمعه و … شرکت داشته باشید چون در صحنه بودن امت حزب ا… دشمن را از پای درمیآورد. ۱۰٫ من آرزو داشتم که در لباس سبز سپاه به شهادت برسم، برادران قدر این لباس را بدانید. ۱۱٫ امام را دعا کنید و آن ابرمرد تاریخ را فراموش نکنید. به امید پیروزی رزمندگان اسلام و آرزوی طول عمر برای رهبر کبیر انقلاب اسلامی علی اکبر رجائی
1398-08-04