شهرستان سوادکوه، در ظهر روز چهارم دیماه سال ۱۳۴۲ نوزادی را به خود دید که بعدها گوشهای از تاریخ پرماجرای ایران اسلامی را رقم زد. نامش را مسعود نهادند چراکه از همان ابتدا معلوم بود او در دنیا سعادتمند خواهد شد و رسیدن به فیض عظمای «شهادت»، عین «سعادت» است. وی دوران کودکی پرماجرا و پرخاطرهای را پشت سر گذاشت و از حوادث بسیاری با استعانت خداوند بزرگ رهائی یافت.
زندگینامه شهید مسعود رجائی
خوش دمی کز بهر یار مهربان میردکسی
چون بباید مرد، باری این چنین میرد کسی
چون شهید عشق را در کوی خود جا میدهند
جای آن دارد که بهر آن زمین میرد کسی
ایستگاه راهآهن پل سفید در شهرستان سوادکوه، در ظهر روز چهارم دیماه سال ۱۳۴۲ نوزادی را به خود دید که بعدها گوشهای از تاریخ پرماجرای ایران اسلامی را رقم زد. نامش را مسعود نهادند چراکه از همان ابتدا معلوم بود او در دنیا سعادتمند خواهد شد و رسیدن به فیض عظمای «شهادت»، عین «سعادت» است. وی دوران کودکی پرماجرا و پرخاطرهای را پشت سر گذاشت و از حوادث بسیاری با استعانت خداوند بزرگ رهائی یافت. مشیت الهی به این تعلق گرفته بود تا این کودک با سعادت، رشد و نمو یافته و با دریافت رهتوشههائی از انقلاب اسلامی و درسهای مکتب امام خمینی(ره)، در سختترین شرایط و در جنگی نابرابر و دفاعی مقدس، گرانمایهترین متاع خود را در طبقِ اخلاص قرار داده و به مشتری واقعی آن، یعنی خدای قادر متعال بسپارد… شهید مسعود دوران دبستان خود را در مدرسه ابتدائی فرخی ایستگاه راهآهن پلسفید شروع و با ادامه آن در تهران و همچنین مدرسه شقاقی شاهرود، آنرا به پایان رسانید و دوران راهنمائی تحصیلی را در مدرسه سیدجمالالدین اسدآبادی شاهرود سپری و با شرکت در جلسات قرآن و بحث و گفتگو در کتابخانه فجر مسجد ثامنالائمه (ع) شاهرود و ایفای نقش در نمایشهای انقلابی در دوران خفقان شاهنشاهی، خود را برای دوران سخت سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی، آماده میساخت. وی سپس وارد دبیرستان علیابن ابیطالب(ع) اراک شد و در رشته اقتصاد به تحصیل مشغول و تا سال چهارم را در همان دبیرستان ادامه تحصیل داد و زمانی که به فیض شهادت رسید، دانشآموز سال آخر دبیرستان بود. شهید مسعود رجائی کلاسهای دوره مقدماتی بسیج و آموزش نظامی را در شاهرود گذراند و سپس برای فراگیری آموزشهای مربوط به سلاحهای سنگین و توپخانه، به همراه سایر دوستانش از طرف واحد بسیج شاهرود به مشهد مقدس عزیمت کرد و در یک اردوی بیست روزه شرکت جُست. پس از آن و در هنگام محاصره شهر پاوه بدست ضدانقلاب و پس از فرمان تاریخی امام خمینی(ره) مبنی بر آزاد سازی این خطه از میهن اسلامی، از طریق بسیج سپاه شاهرود، قصد عزیمت بدانجا را داشت که از طریق سپاه پاسداران منطقه غرب کشور اعلام عدم نیاز به نیروهای جدید صادر و ایشان و سایر همرزمانش از این سفر بازماندند. شهید مسعود پس از آمدن به اراک در سال ۱۳۶۰ (به همراه خانواده خود)، ارتباط خود را با ستاد مقاومت شهید مدنی مسجد الرحمن اراک برقرار و پس از مدتها همکاری با این ستاد، در مورخه ۱/۰۹/۱۳۶۰ در عملیات فتح شیاکوه واقع در منطقه غرب کشور که بعدها از طرف امام خمینی(ره) فتحالفتوح نامیده شد، شرکت کرد و با مسئولیت تیربارچی در حماسهسازی سپاه اسلام به ایفای نقش پرداخت . گرچه این شهید عزیز در این عملیات مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفت، لیکن مشکلی ایجاد نشد و به سلامت به دیار خود بازگشت. مجددا و بدنبال پیام حضرت امام خمینی(ره) مبنی بر وجوب حضور در جبهههای دفاع مقدس و یکسره کردن کار جنگ و صدام، در روز نوزدهم ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۲ ه ق مطابق با بیستم تیرماه ۱۳۶۱ ه ش به همراه برادران و دائی خود عازم جبهههای نبرد حق و باطل شد و در مرحله پنجم عملیات رمضان شرکت کرد و در منطقه پاسگاه زید عراق و در حالیکه نقش آرپیجی زن را بعهده داشت و در سن نوزده سالگی و در مورخه ۰۵/۰۵/۱۳۶۱ به درجه رفیع شهادت نائل شد. شهید مسعود فردی خوشاخلاق و خوشبرخورد و بسیار معتقد به مبانی دینی و مذهبی بود و از کودکی نماز و روزه او ترک نشد و در جلسات دعای کمیل و نمازهای جمعه شرکت میجست. او عاشق امام و انقلاب بود و در مجموعه تظاهرات ضد رژیم ستمشاهی و راهپیمائیهای بعد از انقلاب و در حمایت از انقلاب اسلامی حضوری فعال داشت . در دبیرستان عضو انجمن اسلامی بود و در مبارزه با ضدانقلاب و بویژه گروهک ضداسلامی منافقین خلق پیشقدم بود. او بارها اعلام کرده بود که تا وقتی من در محله هستم، هیچ منافقی جرأت عرض اندام نخواهد داشت. و واقعا هم همینگونه بود. از خوردن گوشت و یا غذاهای تجملاتی پرهیز میکرد و اعتقاد داشت که باید خود را برای روزهای سخت آماده کرده و بسازیم و اهل سادهزیستی و قناعت باشیم. بسیار پرکار و با پشتکار و مبتکر بود و در دوران زندگی کوتاه خود اقدام به ایجاد و یا ساخت وسایل الکتریکی و الکترونیکی نمود و در یاری رساندن به مادر خود در کارهای خانه و یا اقوام و خویشاوندان، همواره پیشقدم بود. در اوقات فراغت به کار نقاشی میپرداخت و آثاری از این شهید عزیز در زمینه نقاشی نیز به یادگار مانده است. بخشهایی از وصیتنامه شهید مسعود رجائی بِسْمِ اللهّ الرَّحْمنِ الرَّحیم «کُلُّ نَفْسٍ ذ’ائِقهُ الْمَوتِ وَ اِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیَمَهِ فَمَن زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ اُدْخِلَ الْجَنَّهَ فَقَدْ فَازَ وَ مَاالْحَیَو’هُ الدُّنْیَا´ إِلاَّ مَتَاعُالْغُرُورِ» (آل عمران – ۱۸۴ ) «هر نفسی شربت مرگ را خواهد چشید و محققاً روز قیامت همه شما به مزد اعمال خود کاملاً خواهید رسید. پس هرکس خود را از آتش جهنم دور داشت، و به بهشت ابدی درآمد، چنین کسی فیروزی و سعادت ابد یافت (و بدانید) که زندگی دنیا بجز متاعی فریبنده نخواهد بود.» بنام الله پاسدار حرمت خون شهیدان …در سیلابهای خروشان زمان، تنها به بستر آرامی نیاز دارم که در آن آسایش و آرامشی داشته باشم و در این بستر به شناخت واقعی که هر انسان دست مییابد، دست یابم. هر رودی بسته به موقعیت جغرافیائی، نیاز به یک نوع حرکت دارد. گاهی آرام میشود، گاهی پرخروش. گاهی تنگ میشود و گاهی پهن. خلاصه بسته به موقعیت، وضع آن تغییر میکند. گاهی پرآب و گاهی کمآب میشود. احتیاج به آن بستر آرام دارم که در آن، حرکتم وسیله باشد برای شناخت و باور داشتن خدا. و از زیبائیهای طبیعت میخواهم استفاده کنم. که پی به وجود یک حقیقتی ببرم که در آن حقیقت هیچ فنائی نمییابم. نمی دانم چگونه بگویم؟ قلبم پر از سوز و خشم است. ناراحتم! بهر جهت، قلم بر روی ورق کار نمیکند. قلبم پر طپش شده. خونم بسختی در جریان است. و حرکت همراه با یقین است. چرا ما نباید همدیگر را دوست داشته باشیم؟ صحبت از یگانه بودنِ در میان ماست. اگر ما یگانه باشیم، بیگانه نیستیم. «بیگانه آشنا» باید قالبهای قدیم را شکست و از الا´ن به فکر قالبهای نوین باشیم که همدیگر را از قلب دوست داشته باشیم و بشناسیم و درها را کلید باشیم، نه قفلی دیگر بر درهای بسته!. باید پرندهای بود خوشخوان، سبک بال و تیزرو ولی آشنا. با خوشخوانی، با زبان خوش و با سبکبالی، با تیزروی و با شناخت خود، متعالی شدن، خلوص و صفا را یاد بگیریم، بشناسیم و عمل کنیم…پدر، مادر و خانوادهام: از تمامی شما بخاطر زحماتتان قدردانی میکنم. هرگز برایم گریه نکنید و اگر خواستید، در خفا انجام دهید. هرگز برای شهید متأسف نباشید که شهید سعادتمند است و شهید به لقاءا… پیوسته است. از شما تنها یک خواهش دارم و آن این است که برای من دعا کنید که سرتاپای من گناه است. نماز قضا برایم بخوانید و روزه قضا برایم بگیرید. التماس دعا. مسعود رجائی برخی از دست نوشتههای شهید مسعود رجائی « مهاجر در کویر » کویری به وسعت ایران و دادگاه بزرگ زمانه- به همت عاشق. و معشوقی به دنبال عاشق، که حیات خویش را در «نگاه» و «انتظار» او میبیند. در خویشتن خویش میبیند که چه میگذرد و در انتظار میماند. کبوتران با آوازِ پرواز خود، با بالهای سفید و صدای آواز بلبلان، حقیقت، بوی گل و بوی بهار را میرسانند و روزی آفتابی و پر نعمت. بوی گلی ناشکفته اما پرپر گشته. میگوید: « در انتظار باش که انتظارتان صبرتان است. برخیزید که همه در انتظارند. چهره نما که چشم به تو دوختهایم. تو شمعی هستی که سوختهای. تو فروغی هستی که در نیستی فروزانتر هستی و پرنده سبکبالی هستی که ندای بهار را میرساند که فقط پرواز میکنی و در انتظار میگذاری.» و اما ما در کویر، محل تولدتان، محل زیستتان، محل عروجتان و تنهائیتان را فکر میکنیم. شما در کویر متولد شدید، زیستید، به خون آغشته شدید. شما روحی زنده در کالبد فرسوده هستید. *** « انسان در گذر زمان » ای کوه؛ بگذار مانند تو سرافراز باشم. ای دشت؛ بگذار مانند تو مقاوم باشم. ای رود؛ بگذار مانند تو در سیلان باشم. ای آسمان؛ بگذار مانند تو گسترده و پهناور باشم و ای پرنده؛ بگذار مانند تو سبکبال باشم و پروازگر. چقدر غروب غمگین است. چقدر غروب انسان را به فکر « خون » میاندازد. چقدر زیباست وقتی که پرستوها از راهی دور به آشیانههای خویش بر میگردند. وقتی بلبلان صدای آواز سرمیدهند، وقتی که کلاغها صدای قارقار سر میدهند، خورشید در پس کوهها درپس دشتها و دریاهای عظیم فرو میرود و به انسان « آرامش » را نوید میدهد. وقتی که ستارگان در آسمانِ سیه رنگ چشمک میزنند. وقتی ماه روی زیبای خود را به انسان نشان میدهد؛ طبیعت به آرامش فرو میرود و آرامشِ قوت بخشی برای طبیعت است. وقتی صدای گلولهای بر میخیزد، وقتی صدای گوشخراش تانکها در دشتهای زیبا که در هر نقطه آن منبعی عظیم از مقاومت و زیبایی نمایان است، به گوش میرسد، صدای رزمندهای برمیخیزد که انسان: « همیشه در پس هر آرامشی طوفانی است ». صدایی به گوش میرسد که مینالد و میگوید: « هر انسان همیشه باید در زمان باشد. چرا نباید مانند آینه صاف و صیقلی شده باشد که تمام عیبها و نقصها را به انسان نشان میدهد؟ » *** « شهید » خون شهیدان بیدار کننده و هماهنگ کننده فکرهاست. و شهید فروزانتر است در نیستی. که شهادت نه یک باختن که یک انتخاب است. ایثار و از خودگذشتگی را باید از حسین(ع) آموخت که چگونه حج را نیمه تمام گذاشت و جانِ به امانت گذاشته خود را در راه خدا، در زمین کربلا فدا کرد و چه امانتدار خوب و شایستهای بود. باید انسان برای خویشتن، آخرت را بخرد نه دنیا را، که دنیا چه گمراه کننده و چه لجنزاری است که انسانهای انساندوست را به خود جذب میکند. انسان برای شناخت خدا ابتدا باید خویش را بشناسد، بعد خدا خود به خود شناخته میشود. بعد از شناخت، مسئولیت پدید میآید که در قبالِ مسئولیت، فدا شدن. شهید روشنگری است ناظر، آگاه و شاهدی زنده که روحش همیشه در پرواز و در عروج است. عروج به سوی معبود. به سوی الله. پدر و مادر: هرگز نباید فراموش کنید که ما امانت هستیم. در نزد خدا از ما راضی شوید که رضایت شما آرامش ماست. هرگز خدا را فراموش نکنید که خدا حقیقتی است انکار نشدنی. نوری است در ظلمت. من فرزند حقیر شما هرگز نتوانستم مسئولیت فرزندی را ادا کنم و وجودی اضافه بودم برای شما. این سعادت که نصیب من شده، سعادتی است بزرگ و دینی است بزرگ. شما باید که سعی کنید در راه خدا و برای رضای خدا کار انجام دهید. اگر پیروز شدیم و راه کربلا را باز کردیم، به زیارت قبر شش گوشه امام حسین(ع) سرور و سالار شهیدان رفتیم، شما نیز به این نیت درونی خود میرسید. و امیدوارم که تمام مردم بتوانند به این نیت درونی خود برسند. انشاءا…
1398-08-04